سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سخن من

ارسال شده توسط غربت در 90/2/10:: 2:7 صبح

دل من دیر زمانی ست که می پندارد:


« دوستی » نیز گلی ست


مثل نیلوفر و ناز ،


ساقه ترد ظریفی دارد


بی گمان سنگدل است آن که روا می دارد


جان این ساقه نازک را


-دانسته-


بیازارد!



در زمینی که ضمیر من و توست


از نخستین دیدار،


هر سخن ، هر رفتار،


دانه هایی ست که می افشانیم


برگ و باری ست که می رویانیم


آب و خورشید و نسیمش « مهر » است .



گر بدان گونه که بایست به بار آید


زندگی را به دل انگیزترین چهره بیاراید


آنچنان با تو در آمیزد این روح لطیف


که تمنای وجودت همه او باشد و بس


بی نیازت سازد ، از همه چیز و همه کس



زندگی ، گرمی دل های به هم پیوسته ست


تا در آن دوست نباشد همه درها بسته است


در ضمیرت اگر این گل ندمیده ست هنوز


عطر جان پرور عشق


گر به صحرای نهادت نوزیده ست هنوز


دانه ها را باید از نو کاشت

آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان


خرج می باید کرد


رنج می باید برد


دوست می باید داشت



با نگاهی که در آن شوق بر آرد فریاد


با سلامی که در آن نور ببارد لبخند


دست یکدیگر را


بفشاریم به مهر


جام دل هامان را


مالامال از یاری ، غمخواری


بسپاریم به هم


بسراییم به آواز بلند


- شادی روح تو !


ای دیده به دیدار تو شاد


باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست

 


تازه ، عطر افشان


گلباران باد

 

باگریه ی عاشقانه .......................................................تقدیم به آشنایی  که مرا غریبه می پندارد.

 

 

 


دعای عشق

ارسال شده توسط غربت در 90/2/10:: 1:55 صبح

 

 دعای باران چرا ؟ دعای عشق بخوان ! این روزها

 

 

                                                          دلها تشنه ترند تا زمین ، خدایا کمی عشق ببار

 

 

خدایا کمی عشق ببار


عاشق

ارسال شده توسط غربت در 90/2/6:: 1:19 صبح

عاشق

لطفا سکوت کنید

حضور و غیاب می کنم

کسی اینجا عاشق هست؟

دست های راست بالا

دروغ نه

تزویر نه

ریا نه

دست های راست بالا

چه کسی لبریز از حضورست؟

غایب از نگاه پرسش گر دیگران

لطفا سکوت کنید

ناگهان

شانه های که لرزید؟

چشمهای که بارید ؟

گونه های که سرخ شد؟

او که هستی اش را باخت ؟

او که داغ بر دل نشاند؟

سکوت چشمان تو چه را فریاد می کند ؟

راستی چه کسی اینجا عاشق نیست ؟


گلایه

ارسال شده توسط غربت در 90/2/6:: 12:43 صبح

بیا باز معلوم نیست توکجاییییییییییییییی!

زنگ میزنم جواب نمیدی؟

ای خدا که هرچی من به تو میگم فایده نداره

نکنه از دست شاگرداته یا شاید......؟؟!

اصلامن نمیخوام بری دانشگاه دوس ندارم!

نمییییییییییییی خوام

حالا بدبختی اینجاست که آدرس وبلاگ رو به دوستاش داده نمیشه اینجا هم چیزی بهش بگمپوزخند

 


عشق

ارسال شده توسط غربت در 90/2/5:: 2:28 صبح

متنی از کتاب"یک شعر عاشقانه آرام" اثر نادر ابراهیمی

مگذار که عشق ، به عادتِ دوست داشتن تبدیل شود !
مگذار که حتی آب دادنِ گلهای باغچه ، به عادتِ آب دادنِ گلهای باغچه بدل شود !
عشق ، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتنِ دیگری نیست ، پیوسته نو کردنِ خواستنی ست که خود پیوسته ، خواهانِ نو شدن است و دیگرگون شدن.
تازگی ، ذاتِ عشق است و طراوت ، بافتِ عشق . چگونه می شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند ؟
عشق، تن به فراموشی نمی سپارد ، مگر یک بار برای همیشه .
جامِ بلور ، تنها یک بار می شکند . میتوان شکسته اش را ، تکه هایش را ، نگه داشت . اما شکسته های جام ،آن تکه های تیزِ برَنده ، دیگر جام نیست .
احتیاط باید کرد . همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز .
بهانه ها جای حسِ عاشقانه را خوب می گیرند..............


بی تو همه جا دور دست است...

ارسال شده توسط غربت در 90/2/5:: 2:12 صبح
اینجا ...

مهم نیست کجاست !

بی تو ...


همه جا دور دست است...

در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

ارسال شده توسط غربت در 90/2/5:: 2:1 صبح

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه، بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مساله دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه مساله هاست

.

.


زندگی

ارسال شده توسط غربت در 90/2/4:: 9:55 عصر

زندگی رسم خوشایندیست........زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ........زندگی پرشی دارد اندازه

 

عشق.........زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود........زندگی حس قریبی است

که یک مرغ مهاجر دارد........زندگی سوت قطاریست که در خواب پلی می پیچد........زندگی گل به توان

ابدیت........زندگی ضرب زمین در ضربان دل هاست......

 


دل گیر

ارسال شده توسط غربت در 90/2/4:: 2:14 عصر

کی قهره، من؟!!!!

فکر کنم خودت قهری نه من

دل من کجاست؟هان؟ اینا بهونه است تو بگو دلت کجاست؟تو بگو تو قلبت چه خبره؟

واقعا تو چطوری هستی؟خیلی ها میگن چیزی که منطق قبول نمیکنه واقعا درست هم نیست!

این راهی که الان من اومدم رو هم منطقم قبول نداشت.

حتما میگی چیزی که نشده، من که چیزی نگفتم، من که قولی ندادم، بله تو راست میگی چیزی نشده!!!!!

نمیدونم دلم گرفته، چقدر ازم دوری نه به خاطر فاصله راهی به خاطر فاصله قلبت تا من!

خیلیییییییییییییی سنگ دلی

اگه میخوای بری و روت نمیشه بهم بگی بیا اینجا بهم بگو، باور کن من درک میکنمدلم شکست

از پریشب ازت بی خبرم دیروز هم همش منتظر زنگت بودم اما...یعنی چی؟

حوصله انجام دادن هیچ کاری رو ندارمدلم شکست

بهت گفته بودم انتظار دیوانم میکنه یطوری که انگار  قلبت سوراخ شده باشه

 

 


نامه یک دوست صمیمی

ارسال شده توسط غربت در 90/2/3:: 11:45 عصر

سلام خانمی

 

می دونم قهری  و دلت یه جای دیگه ست .

 

ولی دوست دارم یه چیزی بهت بگم

 

امروز یکی از عزیزترین کسای من برام یه پیغام گذاشته دوست دارم بدونی (البته برای م میل زده بود برای همین وبلاگ)

 

 

زندگی در گرو خاطره هاست

 

 

             خاطره ها در گرو فاصله هاست

               

 

                              فاصله ها تلخ ترین خاطره هاست


   1   2      >



بازدید امروز: 16 ، بازدید دیروز: 0 ، کل بازدیدها: 12160
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ

چت روم