• وبلاگ : عشق سرگردان
  • يادداشت : زندگي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + زيبا 

    تو به من خنديدي و نمي دانستي

    من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم

    باغبان از پي من تند دويد

    سيب را دست تو ديد

    غضب آلود به من کرد نگاه

    سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

    و تو رفتي و هنوز،

    سالهاست که در گوش من آرام آرام

    خش خش گام تو تکرار کنان مي دهد آزارم

    و من انديشه کنان غرق در اين پندارم

    که چرا باغچه کوچک ما سيب نداشت